از دیروز که هی به خودم میقبولونم همه چیز تمام شده به خودم میگم نکنه اشتباه کردم؟ نکنه عجله کردم؟ نکنه فرصت ندادم؟ نکنه همه چیز تقصیر من بود؟؟ نکند میشد همه چیز را ساخت و نساختیم؟ نکنه تلاشش رو کرد و من ندیدم؟ نکند مشکلات از من بود؟؟؟این همه برای طلاق اصرار کردی که چی بشه؟ چرا هر هفته به دهات نمیرفتی باهاش؟ چرا با روحیه حساسش نساختی ؟ چرا بهونه ای میدادی دستش که قهر کنه؟ چرا توهین میکردی؟ چرا برای طلاق اقدام کردی؟ چرا هی گفتی طلاق؟ چرا کمک نکردی که اخلاقای
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت